آيا كلاب هاوس از ٨ خان رد مي شود! و به سيمرغ مي رسد؟

بالاخره همانطور که انتظار می رفت با آمدن سال 2020 تکنولوژی ها هم علیرغم محدودیت ها و فرصت هایی که کرونا برایشان بوجود آورد بسیار چشمگیر تر وارد زندگی ما شدند، کلاب هاوس نوع جدیدی از شبکه اجتماعی مبتنی بر صدا استو نوظهور می باشد اما پله های ترقی را با یک ایده تاب طی چند ماه تا ارزش 100 میلیون دلاری طی کرد و در کلاب هاوس این امکان را خواهید داشت تا از امکان چت صوتی بهره مند شوید.

کلاب هاوس نوع جدیدی از شبکه اجتماعی مبتنی بر صدا است. این اجازه می دهد تا مردم در همه جا صحبت کنند ، داستان بگویند ، ایده های خود را توسعه دهند ، دوستی را تعمیق بخشند و با افراد جدید در سراسر جهان آشنا شوند. شما می‌توانید خودتان یک اتاق مجازی ایجاد کنید یا به اتاقی بپیوندید که دیگران در آن صحبت می‌کنند. در کلاب هاوس همچنین، همه چیز زنده و هم‌زمان اتفاق می‌افتاد و البته ضبط هم نمی شود

به این می اندیشیدم شاید که این ابزار آمده باشد که مشکل همیشگی ما ایرانیان را حل کند مشکلی که همه بزرگان و همیشه از آن نالیده اند، و آن چیزی نیست جز گفتگو، هرچند مشاهده چند هفته ای اتفاقات کلاب هاوس تکثر بسیار را در جامعه ایران نشان می دهد و کماکان تریبون بدستان در آنجا نیز صدایشان بلند است و شاید هنوز تریبون به دست آنان که باید باشد نرسیده باشد، اما برای بررسی این موضوع کمی زود است و باید دید که چه خواهد شد

می دانیم که انسان عبارت از دیگری است. معنی این عبارت مهم آن است که انسان در ارتباط با دیگران خود را بازمی شناسد و تشخیص می دهد. لذا شقاوت و سعادت او از طریق کیفیتِ مدیریت روابطش با دیگران می گذرد و این سخن مهمی است، و می دانیم گفت و گو، نقطه مقابل مونولوگ است. در گفت و گو برخلاف مونولوگ، هر دو طرف به طور مساوی فرصت سخن گفتن دارند. اگر بخواهیم مشکلات جامعه ایرانی را به طور بنیادین بررسی کنیم، بی گمان فقدان فرهنگ گفت و گو، یکی از مهم ترین و اساسی ترین مصائب جامعه ایرانی است که اگر فقط همین یک مورد اصلاح شود، بسیاری از مشکلات حل می شود.

گفت و گو دو مقدمه لازم دارد: یکی خوب گوش کردن و دیگر استدلال داشتن. یعنی اگر کسی بخواهد گفت و گو کند، باید ابتدا گوش کردن را یاد بگیرد. واقعیت این است که ما، چندان با هنر گوش کردن آشنا نیستیم. اکثر ما وقتی در حال گوش کردن هستیم، در واقع گوش نمی کنیم که استدلال را بشنویم و تجزیه و تحلیل کنیم؛ ما در حالی که ظاهراً گوش می کنیم، در واقع خودمان را برای جواب دادن آماده می کنیم. طرف مقابل هم همین طور!

به همین دلیل است که کمتر مشاهده کرده ایم دو نفر بحث کنند و در آخر، یکی بگوید من از حرف های شما متقاعد شدم و از دیدگاه قبلی ام برگشتم و طرف مقابل هم بگوید فلان بخش از استدلال های شما درست بود… .و این در گفتگوهای کلاب هاوس کاملا مشهود است، گوش کردن، آنقدر مهم و حیاتی است که در این باره، حتی کتاب هایی هم در دنیا نوشته شده است. اما دومین مقدمه گفت و گو، استدلال داشتن است. اگر کسی بخواهد در یک فرهنگ گفت و گومدار زندگی کند، ناگزیر از مجهز شدن به منطق و استدلال است. جامعه ای هم که مردمانش منطقی و استدلال گرا باشند باید اهل مطالعه باشد و در همه زمینه ها صاحب نظر نباشند که این نیز در کلاب هاوس کاملا مشهود است بنابراین در صورت داشتن این بنیان ها آن جامعه در همه زمینه ها رشد خواهد کرد.

لذا مشهود است که ما تا رسیدن به آن نوع گفتمان راه بسیار داریم ، اگر بخواهیم به مسیر پایدار توسعه فکر کنیم، همه از مسیر فرهنگ و گفتگو می‌گذرد و در حوزه اجتماعی نیز، گفتگو نقش مهمی دارد و از مهمترین دستاوردهایش شفافیت است یعنی نقطه ای که حکومت ها و حکام با آن معمولا و خصوصا در جهان سوم رابطه خوبی ندارند.

پس تا به سیمرغ رسیدن یا سیمرغ شدن راه بسیار دشوار است و چه بسا علاوه بر هفت خوان عطار خوان دیگری نیز باید در ابتدا اضافه کرد که همانا فیلترشدن ابزاری مانند کلاب هاوس است

لذا ما هم از منظر بلوغ گفتگو و هم از منظر پتانسیل های آن و حتی ابزارش در ابتدای راه و کارآموزیم

در شعر پارسی و افسانه دیرین ایران زمین؛ روزی، روزگاری جمیع پرندگان جلسه ای تشکیل دادند تا پادشاهی نیک سرشت برای خود انتخاب کنند. رییس جلسه هدهد دانا بود. هدهد گفت: دوستان! پادشاه قبلا انتخاب شده است؛ او را سیمرغ نامند! و ماوایش در کوه قاف باشد، باید برای ملاقات ایشان از هفت وادی (با فیلترینگ هشت وادی) گذر کرد. و بر شمرد آنها را یک به یک. چون شنیدند، مقصود آن شد و تصمیم بر آن قصد کردند و داستان سفر ایشان اینچنین آغاز شد.
این هشت وادی عبارتند از: فیلترینگ و طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، فقر و فنا.

بعد از فیلترینگ که اختیارش با خودشان نبود اما راهکارش فیلترشکن بود وارد دره طلب شدند؛ سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند تا با استقامت، راه را ادامه دهند. بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند. اما بقیه با سیر و سلوک وارد دره دوم شدند.

آن وادی عشق نام داشت و چون مجبور بودند که برای خود و معشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوند و چون در این راه، عشق از عقل پیروی نمیکند، عده دیگری نیز از گروه خارج شدند؛

ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدند و از موهبت الهی و الهام، مستفیض شدند.
پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم وارد شدند؛ یعنی بی اعتنایی به وابستگی ها.

نه تنها نعمت های الهی سبب آلودگی و ناسپاسی آنان نشد بلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متاثر نشدند،

بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و ….، مورد نظر آنها نبود.
سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدند،

یعنی وادی حیرت! حیران ماندند! در آنجا بحثی راجب به من و تو نبود! ما بود و ما! و تنها تو بودی و تو! بطوریکه حتی فراموش کردند که چه کسی هستند! و عاشق چه می باشند؟! حتی دین و مسلک خود را هم فراموش نمودند! فقط به معشوق خود دلبستگی داشتند. درباره مسائلی که در رسیدن به محبوب تاثیر نداشت، کور و کر و لال شدند. و از لحاظ معنوی مجذوب معشوق و همه یک واحد شدند.

بنابراین از میان صدها و صدها و صدها هزار مرغ فقط سی تای انها موفق شدند که از خود فانی و با پیوستن به محبوب باقی و به زندگی جاوید رسند! اما آنها پس از جستجوی سیمرغ؛ متوجه شدند معشوقی که قبل از مسافرت به قله قاف تصور میکردند، جز خود آنها کسی نبوده است؛ در حقیقت آن مرغان یکی شدند؛ سیمرغ! و گفت هدهد: اگر خود را در او فانی کنید در او باقی خواهید ماند، چنانچه سایه در نور خورشید ناپدید گردد. و چون خود را یافتید، معمای وجود من و تو حل خواهد شد.

این داستان به گمان من بسیار به سرنوشت گفتگوهایمان در ایران در این مقطع تاریخی فارغ از ابزارش نزدیک است و حال سئوال اصلی و مهم اینست که آیا در گفتگو به سیمرغ می رسیم !!

پاسخ با شما……

ای زبان هم گنج بی پایان تویی ای زبان هم درد بی درمان تویی

پاسخی بنویسید